سوخت که سوخت

ساخت وبلاگ
1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه. 5، 4، 3، 2، 1 ... .4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد. سوخت که سوخت...
ما را در سایت سوخت که سوخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aradiokhertopertd بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت: 2:49

از ۲ بهمن که با مامان اومدیم کیش تا امروز که ۱۸ بهمنه، چی گذشته ؟ هیچی. خوابیدم، دویدم، فکر کردم، به دریا خیره شدم، چندتا آینده احتمالی را تصور کردم و ساختم و گریه کردم و خرابشون کردم، به مامان فکر کردم، به زهرا فکر کردم، به شایان فکر کردم، به روزهایی که گذشت و به روزهایی که میاد فکر کردم و بی حس شدم. اینجا آب و هوا خوبه بیشتر از قبل ورزش میکنم و غذا میخورم دلتنگی داره خفه ام میکنه کمتر کار میکنم و برام مهم نیستکمتر هیجان‌زده میشم و برام مهم نیست یه سری فکر تاریک دارم و برام مهم نیست از خیابون و نیمکت کنار ساحل که رد میشم بابا را میبینم و بغض میکنم و پا میذارم به فرار نمی‌دونم کی برمی‌گردم تهران و برام مهم نیست نمی‌دونم می‌خوام با زندگیم چیکار کنم و برام مهم نیست پس کی دوباره می‌خوام پاشم و صبح تا شب مشغول چیزی باشم و برم تو دل های چیزهای جدید ؟ «برام مهم نیست» از چی خسته شدم؟ نمی‌دونم و برام مهم نیست  روزها دارن میگذره و حدس بزن چی؟ سوخت که سوخت...
ما را در سایت سوخت که سوخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aradiokhertopertd بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت: 23:54

جمعه ظهر میاد و شنبه شب برمیگرده.چی میخوام دیگه از این زندگی؟(پست به مرور اپدیت میشه) یه برنامه دم دستی ریخته بودم و تقریبا همه اش را رفتیم. تجریه هایی فراتر از برنامه داشتیم و عالی بود. نمیدونم این بچه چیکار میکنه که همیشه و همه جا خوش میگذره. لحظه هاش اومدن و رفتن و خاطره شد. حالا از یه سری جاها که رد میشم، لبخند میزنم و رد میشم. حرف ها و خنده هایی که انگار حسشون میکنی وقتی دوباره از همون جا رد میشی. حالا دیگه از یه سری نقاط این شهر که رد میشم بابا را میبینم و یه سری از جاها حالا یه سری خاطره دوگانه دارم. {تو ساحل نشستی، آفتاب کم رمق زمستونی داره میتابه، پرتقال تازه داری میخوری، به دریا خیره میشی} تصورت از آینده چیه؟... خیره میشی به دریا و آینده میبافی، شیرینیش را حس میکنی و دلت گرم میشه زمان حال وجود داره؟ موندم بین گذشته ای که پاهام توش گیر کرده و دارم تقلا میکنم ازش رد بشم و گیر نکنم توش و آینده ای که مبهمه و به نظر هیجان انگیز و شیرین میرسه و تجربه هایی که از راه میاد اخر هفته اما چطوری بود؟  عالی اخر هفته های قشنگ تری هم تو راهه. بریم و ببینیم. سوخت که سوخت...
ما را در سایت سوخت که سوخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aradiokhertopertd بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت: 23:54

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه. 5، 4، 3، 2، 1 ... .4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد. سوخت که سوخت...
ما را در سایت سوخت که سوخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aradiokhertopertd بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت: 23:54